۱۴۰۱ خرداد ۹, دوشنبه

با یاد مجاهد شهید محمود (بهروز) مرشدی

 


محل تولد: دامغان

شغل: دبیر رشته تربیت معلم

سن: ۳۱

تحصیلات: -

محل شهادت: تهران

تاریخ شهادت: ۱۳۶۱.۱۱.۵


مجاهد شهید محمود مرشدی (بهزاد) در بهمن‌ماه سال۱۳۲۹ در خانوادة نسبتاً مرفه در دامغان به دنیا آمد.

پس از پایان دوران متوسطه وارد دانشگاه شد. در ابتدای تحصیل در دانشگاه از آنجا که وضعیت نامساعد کارگرانی که در کارخانه و مزارع پدرش کار می‌کردند را دیده بود، زمینه آگاهی نسبت به تضادهای طبقاتی در او ایجاد شد.

او نزد کارگرانی که در مزرعه و یا کارخانه پدرش مشغول کار بودند می‌رفت و آنها را نسبت به حقوقشان آگاه می‌کرد.

در دانشگاه نیز در تظاهرات دانشجویی شرکت داشت و در این رابطه دوبار دستگیر شد و پس از مدت کوتاهی آزاد شد.

محمود از سال۵۱ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد، جزوات و تفسیرها ی سازمان را مطالعه نمود و تحت‌تأثیر آن با چند نفر از اطرافیان و فامیل خود جلسات قران و تفسیر تشکیل داد و اهداف مجاهدین از مبارزه علیه رژیم شاه را تبلیغ و ترویج می‌نمود.

بعد از ضربه خیانت‌بار اپورتونیستهای چپ‌نما در سال۵۴، محمود هم‌چنان در مسیر سازمان پایدار باقی ماند و در رابطه با اپورتونیستها هیچ‌گونه انعطافی از خود نشان نداد و هم‌چنان در رابطه با خط و مشی اصولی سازمان فعالیت می‌کرد.

به‌دلیل این فعالیت‌ها در سال۵۵ مزدوران ساواک به خانه‌اش حمله کرده و او را دستگیر نمودند. پس از دوران بازجویی به اتهام کمک مالی به سازمان به سه سال حبس محکوم گردید.

در دوران اسارتش در زمان شا ه خائن خانواده او می‌خواستند با دادن رشوه زیادی به ساواک فرزندشان را آزاد کنند. رئیس ساواک مدتی با او صحبت و به‌اصطلاح نصیحت می‌کند که «به فکر پدر و مادرت باش و...» ولی محمود ذره‌یی کوتاه نیامد.

در آبان ماه ۵۷ همزمان با اوجگیری قیام مردم بر علیه رژیم ضدخلقی شاه به همراه گروه زیاد ی از زندانیان سیاسی از زندان آزاد گردید.

محمود بعد از آزادی از زندان هم‌چنان به راهش ادامه داد و شروع فعالیت‌های علنی مجاهدین، در دفتر جنبش ملی مجاهدین در شهرستان دامغان مشغول فعالیت شد.

پس از حمله مزدوران خمینی به این دفتر و بسته‌شدن آن، مدتی در دفتر مجاهدین در شاهرود فعالیت کرد و پس از مدت کوتاهی به تهران منتقل شد و در انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه تربیت معلم به فعالیتش ادامه داد. او سپس به نهاد دانشجویی سازمان منتقل گردید.

محمود همواره خود را برای مقاومت کردن در زیر شکنجه‌ آماده می‌کرد و دعا می‌کرد: خدایا ما را از این امتحان بزرگ که در پیش رویمان نهادی موفق بدار.

خدایا ما از آنها نبوده و نخواهیم بود که در شرایط سهل و آسان همواره می‌گویند چرا ما را به جنگ با کفار نمی‌فرستید اما وقتی زمانش فرا می‌رسد و عملاً با مبارزه‌یی که در ازایش باید جان دا د و یا باید زیر شکنجه رفت و مقاومت کرد روبه‌رو می‌شوند، از آنجا که شرایط سخت است، کنار کشیده و می‌گویند الآن که فصل زمستان است، الآن که شرایط آماده نیست، ... و (اشاره به مضمون خطبه آموزنده‌ای از نهج‌البلاغه).

با وجودی که محمود به مقاومت خود ایمان داشت و لی می‌گفت ”خدایا مبادا در جریان عمل، دست به توجیه بزنیم“، او در رابطه با مردم و همرزمانش بسیار منعطف بود اما در مقابل دشمن کینه‌ای عمیق در دل داشت.

در روز پنجم آذر ماه ۶۰ پاسداران خمینی با استفاده از آمبولانس او را غافلگیر و دستگیر کردند.

دژخیمان خمینی به مدت ۲ماه او را شکنجه کردند و در هنگام بازجویی از طریق یکی از بستگان نزدیکش که جزو مرتجعین وابسته به خمینی بود او را تطمیع می‌کردند تا اسرار سازمانی‌اش را فاش کند. اما هرگز موفق نشدند کلمه‌ای از سینه پر رازش بیرون بکشند.

شکنجه‌گران خمینی که از درهم شکستن روحیه مقاوم محمود درمانده شده بودند در اوایل بهمن ۶۰ به دستور خمینی خون‌آشام اور ا به جوخه اعدام سپرد و به‌ شهادت رساندند.


وصیتنامهٔ مجاهد شهید محمود مرشدی

ومن المومنین رجال صدقوا ما عاهدو الله علیه...

نامه‌ام را در شرایطی می‌نویسم که هر روز رژیم خون‌آشام و کفتار صفت خمینی تعداد زیادی از برادران و خواهران مجاهد و مبارزمان را به جوخه‌های اعدام می‌سپارد، و زندانهای این پیر کفتار، مملو از فرزندان راستین خلق و به‌خصوص فرزندان مجاهد و میلیشیای قهرمان است.

در حقیقت ارتجاع حاکم نمی‌داند و اصولاً نمی‌تواند بفهمد که سنت خدشه‌ناپذیر و قانونمندی حاکم بر تکامل جهان حکم می‌کند که در روند خود آنچه (را که) ناحق، غیرطبیعی و ارتجاعی است، بزداید و حق و عدالت و آزادی را با خود به ارمغان بیاورد.

هیچ نیرو‌یی نیز قادر به جلوگیری از این حرکت نیست و در طول تاریخ صدها بار این قانون به محک تجربه گذاشته شده است.

آری به یقین می‌توان گفت که به‌رغم جو خفقان و رعب و وحشتی که ارتجاع بر میهنمان حاکم ساخته، اما چشم‌انداز پرشور و شکوهمند است و پوزه خمینی و دار و دسته ارتجاعی و ناحقش بالاخره به خاک کشیده خواهد شد.

این قانون بارها در تاریخ به اثبات رسیده؛ فی‌المثل مگر شاه جلاد با آن سیستم پلیسی‌اش و با آن اقتصاد به‌اصطلاح نیمه منسجمش توانست از این قانون مندی الهی و جبری بر کنار باشد که خمینی جلاد بتواند با این سیستم پوشالی غیرمنسجم و با این اقتصاد ورشکسته‌اش از این قانونمند ی بگریزد؟

تا ظلم هست مبارزه هست و تا مبارزه هست شکست و پیروزی هست و سر انجام پیروزی از آن خلق است.

ما امروز درگیر یک مبارزه سرنوشت‌ساز راستین و ایدئولوژیک هستیم. در یک‌ طرف این مبارزه انقلابیون جان بر کف که در رأس آنها مجاهدین خلق و اقشار وسیعی از مردم ستم کشیده و محروم ما هستند و از طرف دیگر رژیم ضدخلقی خمینی و دار و دسته مزدورش... اما نتیجه این مبارزه در نهایت به نفع انقلابیون و مردمی است که علاوه بر خواسته‌های قانونی و مشروعشان، خواهان یک کشور دمکراتیک و آزاد هستند و شدیداً موافقند که از دیکتاتوری خمینی خبری نباشد و بدون شک پیروز هم خواهند شد.

بنابراین من آرزو می‌کنم و از خداوند بزرگ می‌خواهم که در ساختمان این جامعه و این انقلاب، مجاهدی باشم در کنار مجاهدین دیگر تا با خونم بتوانم در این مرحله از مبارزه دینم را به انقلاب و خلق و سازمانم ادا کرده باشم.

در خاتمه وصیت نامه به همه خواهران و برادران درود می‌فرستم و پیام می‌فرستم که با قلبی سرشار از ایمان به پیروزی... و هم‌چنین دلی مملو از کینه بر علیه خمینی جلاد و عمال جنایتکارش... در مبارزه‌یی فی‌الواقع سرنوشت‌ساز و تمام‌عیار ایدئولوژیک با این اسلام سفیانی خمینی به پیش.

در ضمن به پدر و مادر و همه خواهران و برادران و اقوام که در این شرایط حداقل در قلبشان ندای ”مرگ بر خمینی“ نقش بسته است، التماس دعا دارم به‌خصوص از پدرم که با سن ۶۰ سالگی هم‌چون پدران و مادران مبارز دیگر، رژیم خمینی جلاد مزه اسارت را به وی هم چشاند.

در پا یان از همه خواهران و برادران انقلابی که فعلاً در زندان ارتجاع حاکم هستند و یا در صحنه مبارزه در ایران می‌باشند بگویید که بایستی همه‌مان به عهد و پیمانی که با سازمان مجاهدین خلق بسته‌ایم وفادار باشیم و از زیر این آزمایش بزرگ سر بلند بیرون بیائیم.

انشاء الله

درود بر سازمان مجاهدین خلق ایران تبلور اسلام راستین و انقلابی

مرگ بر خمینی و دار و دسته ارتجاعیش

درود بر شهدای خلق... ... ...

محمود مرشدی